سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جواب استخاره!

بسم الله الرحمن الرحیم

جواب استخاره!

در راهپیمایی شرکت کنید ، لطفاً!

 

 Killed Zionist

اگر دین نداریم لااقل آزاده باشیم....

اگر دین داریم که دیگر جای هیچ حرفی نمی ماند...

به همین سادگی!

 

Anti Zionism

 


» نظر

چهره بگشای...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چهره بگشای...

مهتاب اگرچه به خورشید نمی رسد ، اما هرچه باشد بهتر از مهتابی است.

امشب بیا تا دست مهتاب را بگیریم و برویم در خانه ی خورشید و به او بگوییم:

آفتاب جان! مهتاب هم بی تاب شده است ، پس کی می آیی؟ 

                                                    <کپی برداری از روزنامه ی کیهان مورخ چهار پنج سال قبل!>

  


» نظر

تو هنوز تنهایی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تو هنوز تنهایی     

لا به لای چراغانی کوچه ها و در میان شلوغی خیابانها ، گویا تنها این تو هستی که غریبه ای.داستان ما همان داستان نمک خوردن و نمکدان شکستن است.

مثلاً تولد توست و به بهانه ی بزرگداشت توست این همه هیاهو ، ولی حالا حتی در قلبشان هم راهت نمی دهند چه برسد به خیابان هایی که چشم نوازی چراغانی هایش و عشوه گری شیطانهایش جایی برای تو باقی نگذاشته است.

اگر چه در و دیوار را به نام تو نقشینه زده اند و لیکن به همان سادگی که کاغذهای زیر پا افتاده ی مزین به نام تو را لگد مال می کنند ، از کنار هر چیزی که بوی تو را می دهد عبور می کنند. انگار نه انگار که تو وجود داری و حاضری و همه چیز را احساس میکنی.

  درست زیر پرچم های تو ، بر سر کوچکترین اتفاقی با هم گلاویز می شوند و معلوم نیست چرا کسی به کسی رحم نمی کند.

  فقرا و بیچارگان همچنان در بیچارگی خود دست وپا می زنند و این روز و شب ها نیز هیچ توفیری برایشان نمی کند جز آنکه حسرت نداشته هایشان بیشتر می شود.

  مایه داران با آخرین مد روز خیابان ها را گز می کنند و به یکدیگر فخر می فروشند و دخترکان تازه به دوران رسیده حیا و عفت را به حراج می گذارند و مرد و زن چونان گوسفندان بی عقلی در هم می لولند و اختلاط را به بهانه ی جشن و شادی برای تو توجیه می کنند.

  و ما دلمان خوش است که جشن گرفته ایم و همه جا چراغانی است و شیرینی و شربت می دهیم و تعطیلات را خوش می گذرانیم و ... صد البته ما بی تقصیریم!

 

***************

 

گفته اند « افضل الاعمال انتظار الفرج » و شما هم لابد در تفسیر این روایت حرف زیاد شنیده اید. من اما هنوز هیچ درک درستی از این روایت پیدا نکرده ام.

اگر بگویید انتظار فرج یعنی اینکه تقوا را رعایت کنیم و حلال و حرام را محترم شماریم ، پس چه فرقی است میان آنان که در زمان غیبت نمی زیسته اند و ما که در زمان غیبت به سر می بریم؟همیشه و در همه حال تقوا بهترین عمل است و مومنین در همه حال باید پرهیزکار باشند.چه امام معصوم غائب باشد و چه حاضر.

اگر منظور این حدیث همان رعایت تقوا باشد ، چرا نگفته است «افضل الاعمال تقوی الله».

پس داستان حتماً چیز دیگری است. انتظار فرج خود یک عمل جداگانه ای است که می تواند جزئی از تقوای الهی باشد ، ولی نمی توانیم بگوئیم که انتظار فرج یعنی همان رعایت تقوا. چون احادیثی وجود دارد مبنی بر اینکه مومنان آخرالزمان و آنهایی که در زمان غیبت ایمانشان را حفظ میکنند مرتبتی بالاتر از پیشینیان دارند و این نشان دهنده ی تفاوتی است که انتظار فرج با موضوعی به نام تقوا دارد.

تقوا کلیتی است که در همه حال و در همه جا باید رعایت شود و انتظار فرج مسئله ی خاصی است که محدودیت زمانی داشته و مختص مومنان آخرالزمانی است.

 

 


» نظر

انگار گم شده ایم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انگار گمشده ایم...

 

  مثل یه بچه ... باباش دستاشو گرفته تا از بازار ردش کنه...

            اما ویترین مغازه ها گولش زد!

              دست باباشو ول کرد ... و گم شد!

                      خیال میکرد باباش گم شده!

                                خودش گم شده بود!

حالا فکر میکنی امام زمان غائبه یا تو ؟!

------------------------------

 

مدتی انگار اینجا رو خاک برداشته!

 از خدمت اون دسته دوستانی که با دیدن پست تکراری تو این مدت ،  حالشون گرفته شده ، پوزش می طلبم ؛ و اون بخش از رفقایی که از این مسئله خوش خوشانشان شده هم حق دارند البته! ولی بدانند که دوام ندارد این خوشی.

عجالتاً عرض میشود که این وضعیت بغرنج تداوم دارد تا دو سه ماه دیگر ، متاسفانه...

و این بخاطر مشغله ای است که پیش آمده.با این حال مطمئناً اینجا دوباره به روال سابق بر میگردد وشاید هم بهتر! انشاءالله البته...

 

حلال کنید! 

 

 


» نظر

سوره شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره شهیدسوره 29

سوره ی ما شهید شده است. این را ما همان اول فهمیده بودیم. اما انگار بعضی ها فکر می کنند هر کاری که بخواهند می توانند انجام بدهند.

 می توانند بدون حضور تندروهایی که قلمشان   بعضی جاهای انسان را شدیداْ می سوزاند! سوره ای دربیاورند که روی دست آن مزاحمها بلند شود و آنها را سرجایشان بنشاند.

 همانهایی که سوره را شهید کردند و داخلش را از هرچیزی که دم دستشان بود پر کردند  و مانکن بیجانش را گذاشتند پشت ویترین تا فریاد بزنند که: ببینید! سوره همچنان زنده است!

 اما عجبا از این روزگار که هر چه  بخواهی ادا در بیاوری نمی توانی همانند کسی باشی که نیستی و این حقیقتی است به قدمت تاریخ...

سوره ی ما دیگر شهید شده است...آیا می شود دوباره روح سرگشته ی سوره را در کالبدی دیگر به نظاره نشست؟

ما منتظریم...

نه نه ...ما تشنه ایم ، خیلی تشنه...

آیا کسی هست که به داد ما برسد؟؟

 

سوره 30


» نظر

نهضت جنگل و بهانه ای برای فکر کردن

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نهضت جنگل

و بهانه ای برای فکر کردن

 

فرقی نمیکند . دشمن ، دشمن است. خواه روسیه باشد یا انگلیس و یا ایالات متحده! اسلام  هم اسلام است. خواه 1400 سال پیش ، خواه 80 سال قبل و خواه همین الان!

 البته همیشه راه توجیه باز است ، ولی من هنوز نفهمیده ام امثال «میرزا کوچک خان جنگلی»ها و «نواب صفوی»ها بالاخره کار درستی کردند یا نه ؟ که جانشان را کف دست گرفتند و در زمستان سیاه و خفقان آور سالهای حکومت قلدران نامسلمان و خونریز به خاطر برپایی دین و عدالت قیام کردند.

نمی دانم چرا ولی از وقتی که یادم می آید «نواب صفوی با فدائیان اسلامش» و «میرزای جنگلی با نهضت جنگلش» به بزرگی و نیکی یاد شده اند حال چه تصنعی و چه از روی عشق و علاقه.

 اما چیزی که هست ، ما عادت کرده ایم به بزرگداشت کسانی که نه می شناسیمشان و نه راه و رسمشان را درک می کنیم.

ما مشهوریم به «زنده کشان مرده پرست» و انصافاً که برازنده ی چنین صفتی هستیم. البته دیگران هم دست کمی از ما ندارند و می شود گفت این یکی از آن وجوه اشتراکی است که همه مردم کره زمین دارای آنند.

هم اکنون که مصادف است با  هشتادمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان ، شاهد گرامیداشت حماسه نهضت جنگل هستیم ، اما اولین چیزی که در این جور مناسبتها سریعاً به ذهن مشوش بنده خطور می کند این است که ما و این آقایانی که فرت و فرت(به کسر فاء!)  در حال تبلیغ و تمجید و تعریف هستند ، اگر در آن سالهای سیاه و ظلمانی به سر می بردیم ، چه می کردیم؟چه نگاهی به امثال میرزا کوچک خان ها و نواب صفوی ها داشتیم؟ آیا مشابه آنچه که اکنون می پنداریم به آنها همانند قهرمانان ملی و یا رهبران حماسه ساز دینی و اسلامی و پیروان راستین سیدالشهداء می نگریستیم؟

به نظر شما چرا نهضت هایی از قبیل نهضت جنگل و قیام ممیرزا کوچک خان- نواب صفویسلحانه فدائیان اسلام با مظلومیتی اسف بار و غربتی شگفت آور مواجه شدند؟ چرا کسی به یاری آنان نشتافت؟ مگر 80 سال پیش یا پنجاه سال گذشته که مصادف بود با سالهای حماسه فدائیان اسلام ، در این مرز و بوم شیعه راستین و پیرو حسین علیه السلام کم بود؟ مگر علمای دین در این مملکت نبودند؟ پس چرا فدائیان اسلام و امثال میرزا کوچک خان جنگلی در غربت و بی کسی به شهادت رسیدند و کسی نبود که از آنان حمایت کنند یا دعوتشان را که دعوت به مبارزه در راه خدا بود اجابت کند؟

چرا؟

این اولین و اساسی ترین سئوالی است که با یادآوری وقایع گفته شده من را می آزارد.

حالا ما اینجا می نشینیم و هی گرامیداشت برگزار می کنیم . الکی و بدون هیچ تاملی به بیان احساسات سطحی و زودگذر خویش می پردازیم که بعله میرزا کوچک خان فلان  بود و بهمان!

اگر کوچک خان راه درستی را برگزیده بود پس چرا مردم در آن زمان به نهضتش نپیوستند؟ مگر حکومت طاغوت نبود؟ مگر اشغالگران از خدا بی خبر مملکت را به لجن نکشیده بودند؟ مگر فرقی هست بین روسیه یا آمریکا؟ مگر آن موقع حوزه علیمه قم تاسیس نشده بود؟ مگر علمای صاحب فتوا و جهاد از چیزی به نام نهضت جنگل و یا فدائیان اسلام خبر نداشتند؟مگر..

نمی دانم.

 اگر جنگلیها و فدائیان  راه درستی رفتند پس اکثریت شیعیان در آن سالها چه غلطی می کردند؟ اگر نه ، که این همه بزرگداشت و تمجید و تعریف به خاطر چیست؟

بیایید کمی فکر کنیم؟ آیا همین الان جزء کدام دسته ایم؟ از نسل کوفیانیم یا از نسل زبیر و حبیب بن مظاهر؟ بیایید برای یکبار هم که شده با خودمان صادق باشیم.

 

 ادعا کردن بزرگترین آفت انقلابی هاست. اَه که چقدر ما ادعاهای بیخود می کنیم. حالم به هم می خورد از این همه ادعا....

جمع کنیم برویم کمی بیاندیشیم.بس است این همه ادعا.

 یاوران حسین! سربازان امام زمان! شیعیان علی! مجاهدان راه خدا!...

وقتی همه اینها چیزی بیشتر از یک ادعا و لقلقه زبان نیست ، آنوقت  یکی مثل من پیدا می شود که همه شان را بخشی از چرندیاتی بداند که عصر امروز بدان مبتلاست!

لطفاً اینقدر  چرند نبافید به هم.

همین.

 

 


» نظر

عین دال لام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عین دال لام

 

«بالعدل قامت السموات و الارض».با شنیدن این جمله توجهت جلب میشه و بعد میبینی که آرم قوه قضائیه روی صفحه نقش بسته.

بعله ، این تیزر تبلیغاتی همایش قوای قضایی کشورهای اسلامی در تهرانه که به میزبانی قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران برگزار میشه.

حالا تو میمونی که بخندی یا گریه کنی. وقتی که ماجراهای اخیر هیچ حیثیتی برای قوه قضائیه باقی نذاشته. بیشتر از همه ماجرای دستگیری 19 دانشجوی دانشگاه شیرازه که حرصم رو در میاره.

بعله « بالعدل قامت السموات و الارض»... ولی چه ربطی به شما داره؟

خواهشاً آبروداری کنین جناب آقای شاهرودی!

 


» نظر

از رنجی که می بریم!

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

از رنجی که می بریم!  

 

«بینابین» بودن خطرش خیلی بیشتره.

اشتباه نکنید. منظور از «بینابین» بودن ، در اینجا ، اعتدال و میانه روی نیست. بلکه منظور بلاتکلیفی و سردرگمیه. همون ضرب المثل که میگه «یا رومی روم ، یا زنگی زنگ».

دکتر علی مطهری رو که میشناسین .فرزند استاد شهید مرتضی مطهری. افکار خوبی دارن.  لااقل من باهاش حال میکنم .البته مدتی است که بیشتر در معرض افکار عمومی قرار گرفتند و گرنه تو این مدت از ایشون نام و نشان نبود. این مطلب بالا رو هم ایشون فرمودند. البته کمی واضحتر : «بینابین» بودن ضررش بسیار بدتر از غربی بودن است.

البته خیلی ها با این اندیشه مشکل دارند. منظورم همون صاحبان تریبون و مسئولین فرهنگی و سیاسی کشوره.

*********************

ببینید ، یه مسئله ای هست و اون هم اینه که آقایان متولی امور فرهنگی ( حالا این هم شده یه معضل ، وگرنه فرهنگ که متولی نداره. حالا منظور بنده اونهایی هستند که صاحب نفوذ و قدرت در تصمیمات فرهنگی هستند) کشته مرده ی کارای کلیشه ای هستند. به عبارت بهتر زحمت و حوصله نوآوری و خلاقیت و تحول رو ندارند. همون دردی که همگی به اون مبتلائیم. یعنی حالا اگه من و شما هم به جاشون بودیم هیچ گلی به سر این فرهنگ نمی زدیم که نمی زدیم.

یه نمونه اش  - که حالا باعث شد این بحث رو بیارم وسط – در مورد کتاب های شهید مطهریه. چیزی که بنده شدیداً با اون مشکل دارم اینه که این آقایون تا میخوان نمایشگاه کتاب بزنن  ، تنها گزینه ای که به ذهن مبتکرشون میرسه کتابای شهید مطهریه. در طرحها و نقشهای مختلف!

تا میگی مسابقه کتابخوانی ، فوری میگن کتابای شهید مطهری!

تا میگی آقا ما شبهه داریم ، با یه ژست متفکرانه میگن برید کتابای شهید مطهری رو بخونین!

بابا دستتون درست. استاد مطهری ، استاد بود،قبول . متفکر بود،قبول . دانشگاهی بود،قبول . با جوون ها سروکار داشت،قبول. اهل پاسخ به شبهات روز بود،قبول . ولی آخه شما هم یه کم منطقی باشید. از زمانه ای که شهید مطهری درش به سر میبرده 30 سال میگذره. اونم چه 30 سالی. هر سالش کلی تحول و دگرگونی.

حالا ما نه. ما رو میگیم نافمون رو با خدا و پیغمبر و انقلاب و ولایت بریدن! ولی یه جوونی که کاری به این حرفا نداره و شما میخواید جذبش کنید یا فرهنگش رو بهش بشناسونید یا مشکلش رو حل کنید که دیگه نمیاد این حرفای 30 سال پیش رو بخونه. اون به یه زبون دیگه نیاز داره.

گفتم که امثال ماها باید بخونیم. ولی فقط برای اینکه غنای فکری پیدا کنیم و بعد بریم با زبون امروز با بقیه حرف بزنیم. یعنی ریشه مون رو بکاریم تو خاکی که امثال مطهری ها توش رشد کردند و بعد میوه ای تولید کنیم که به درد این عصر بخوره.

به عبارت دیگه اگه یه وقتی نمایشگاه کتابی زده میشه باید از نویسندگان جدید و جوان تر که با زبان قابل فهم برای نسل جدید حرف زدن استفاده بشه. برای پاسخ به شبهات هم کتابای خوب خیلی زیاده . کتابایی که برای نسل امروز خیلی بهتر از کتابای شهید مطهریه .

حالا بعضیا اینقدر خشک مغزن که فکر میکنن این یعنی توهین به شهید مطهری. توهین به امام خمینی که کتابهای شهید مطهری رو تایید کرده بود. توهین به انقلاب . حتی توهین به اسلام.جل الخالق!!

 

حالا تو فکر میکنی من میخواستم چی بگم؟ نمیذارن که. اینقدر آدم رو عصبانی میکنند که رشته کلام از دستت در میره. حوصله ام تموم شد. ولی یادم باشه که بعداً راجع به اون جمله ی ابتدای سخن حرف بزنم. «بینابین» بودن خطرش خیلی بیشتره.

اصلاً همون اول میخواستم درمورد همین حرف بزنم. ولی نشد. شما به گندگیتون ببخشید!

 

 

 


» نظر

پرونده سازی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

پرونده سازی

 

 

 

 

 پرونده ساختن نشان دهنده ی نظم و دقت است ، و از آنجایی که ما در این مقوله بسیار منظم و دقیق هستیم بر آن شدیم تا دست به پرونده سازی بزنیم ، یعنی بزنم.

پرونده هایی برای موضوعات مختلف ، با انتخاب موضوعی خاص بر اساس حس موجود! برای هر پرونده.

  این کار ، یعنی همین پرونده سازی ، دو عدد مزیت دارد.لااقل برای من. گفتم من ، چونکه خسته شدم از این همه مطالعه پراکنده و بی هدف که نتیجه اش میتواند به خنثی شدن همه ی تلاش ها و زحمات کشیده و نکشیده ، منجر شود. خیلی وقت است که به دنبال مطالعه ی هدفمند و گزینشی هستم تا موضوعات مورد علاقه را با احتساب حس و حالی که وجود دارد ، به سرانجامی مطلوب و به درد بخور برسانم.حالا فکر کنم بالاخره این وبلاگ نویسی هیچ فایده ای که نداشته باشد در این مورد خاص به دردم می خورد و می تواند آرزوی چندین و چند ساله ام را برآورده سازد.

 از آفتهای مطالعه یا به عبارتی انسانهای اهل مطالعه ، همین پراکنده خوانی و واگرایی موضوعات مورد مطالعه است که علتش چیزی نیست جز بی هدف بودن مطالعه ، یعنی خواندن برای علاقه یا خواندن برای دانستن و اینکه چه هست و چه نیست زیاد توفیری ندارد.این جور مطالعه اگر چه خودش کلی خوب است ولی نتیجه اش زیاد جالب نیست. من که خوشم نمیاید.بعد از سالها مطالعه ، نتوانی راجع به موضوع خاصی که مورد علاقه ات هم هست مقاله ای یا کتابی بنویسی و یا سخنی برانی.

 دومین مزیت پرونده سازی ، بازهم لااقل برای من ، این است می توانم آرشیوی از مطالب مفید و در ذهن مانده ام داشته باشم که حالا مکتوب شده است و خیالت جمع است که بر باد نمی رود.اینطوری هروقت که نیاز باشد می توانم همه را یکجا مرور کنم ، و یا اگر موردی پیش آمد که نیاز به شناساندن افکار و عقاید شخصی ام باشد می توانم لینک پرونده ای خاص را ارائه کنم و دیگر نیازی نباشد راجع به هر موضوعی با هر چند نفری که نیاز باشد جداگانه بحث کنم و تکرار مکررات.

 البته همه ی اینها در صورتی است که مشکلی پیش نیاید ، ولی آنچه که با خودم وعده کرده ام این است که مدت زمان هر پرونده نامعلوم باشد تا راحت تر بتوانم آن را پیگیری کنم. این یعنی اینکه شروعش ممکن است با من باشد ولی پایانش دیگر با باری تعالی است! و ضمناً ممکن است در طول مدت زمان یک پرونده ، پست هایی غیر مرتبط هم نوشته شود.

  نکته ضروری این است که تمامی چیزهایی که راجع به موضوعات مختلف گفته می شود مربوط به دغدغه های شخصی بنده است که چیزی نیست جز ارتباط دین با آن موضوعات. به عبارتی مسئله ی مهم برای من دینداری در جهان امروز است. به همین دلیل ممکن است در هر موضوع استناداتی به منابع دینی داده شود ولی این هشدار مهم را می دهم که کسی فکر نکند اسلام حتماً این چیزی است که من می گویم.

  نظرات بنده ممکن است برای خودم درست و صحیح باشد چونکه برای آن فکر و زحمت کشیده ام و اگر به درستی اش ایمان نداشتم که دیگر آن را به عنوان عقیده ی شخصی مطرح نمیکردم ، ولی این را هم می دانم که ممکن است این آراء و نظرات ، مطابق با حقیقت نباشند و خواننده ای که شما باشید  نباید به سادگی آنها را به عنوان اصولی مسلم و خدشه ناپذیر بپذیرید.

  بنابراین بنده هیچگاه خودم را به عنوان نماینده ی اسلام ندانسته و این مکان را تریبونی برای دین نپنداشته و از شما هم می خواهم که چنین نپندارید.

  بیاندیشید که نوشته هایی را از یک بنده ی گنهکار خدا می خوانید که فکر می کند حرفهایش درست است و به آنها اعتقاد دارد و ممکن است تا لحظه ی مرگ هم با همین اعتقادات بمیرد و آن دنیا عذرش موجه باشد که به عقل او چیزی بیشتر از این نرسیده بود و او هر آنچه که در توانش بود به کار بست.البته یک خورده کمتر!

 پس منتظر اولین پرونده باشید....

 

 


» نظر
   1   2   3      >
نوشته‌های آرشیو نشده